چند روز پیش دوباره احساس داشمند بودن بهم دست داد! 🙂 چرا؟ چون دوباره با یک عبارتی برخورد کردم که سالهای سال سر کلاسهای برنامه نویسیم ازش استفاده میکردم (قبلا هم این اتفاق زیاد افتاده و اینجور مواقع همیشه این احساس بهم دست داده که دارم حروم میشم:))) عبارته این چیزی بود که توی این عکس نوشته! داره چی میگه؟ میگه “به یک اشتباه بخاطر اینکه زمان زیادی براش صرف کردین گیر ندین!” – البته گوینده اش هم نامشخصه، پس شاید جدی جدی از خودم شنیده باشن :)))
شرایط سر کلاسهام چه جوری بود؟ اینجوری بود که من یک تمرین میدادم که بچه ها بشینن چند خط برنامه براش بنویسن؛ نتیجه در اغلب مواقع این شکلی پیش میرفت که بچه ها اولین چیزی که به ذهنشون میرسید را شروع میکردن به نوشتن که لزوما راه حل درست مسئله نبود. اکثرا توی زمانی که برای تمرین در نظر گرفته شده بود به نتیجه خاصی نمیرسیدن؛ چرا؟ خب چونکه کل مدت داشتن زور میزدن که همون چند خط برنامه ای را که اول نوشتن، تبدیل کنن به راه حل برای مسئله مطرح شده، در صورتیکه با اون زمان شاید میتونستن حداقل ۳-۴ دفعه کلا از اول شروع کنن و بالاخره راه حل اصلی را اجرا کنن؛
سر کلاسهام همیشه روی دوتا چیز تاکید میکردم، اولیش اینکه لزوما اولین چیزی که به ذهنتون میرسه راه حل درست نیست و لازمه روش خوب فکر کنید! دومیش هم اینکه اگر به یک جایی میرسید که به نظر میاد اشتباه کردین خب خیلی ساده یک “غلط کردم” بگین و از اول شروع کنید. هی زور نزنید که بخواین با ماست مالی یا روشهای غیرمنطقی اون قدمهای برداشته شده را به سمت مقصد بچرخونید که طبیعتا نتایج خوبی به دنبال نداره 🙂
توی زندگی روزمره هم واقعا اوضاع همین شکلیه، خیلی از ماها توی دوره های مختلف زندگی کاملا در شرایط “غلط کردم” هستیم اما هنوز داریم روش پافشاری میکنیم و میخوایم بزور همین مسیر را تبدیل کنیم به مسیر موفقیت 🙁 البته اصلا منظورم این نیست که پیگیر نباشیم و تا یک اتفاقی افتاد پشیمون بشیم و بخوایم بپریم به یک شاخه دیگه اما دیگه هرکسی خودش میتونه با خودش کنار بیاد که اوضاع چه جوریه؛
خیلی هامون چون مثلا ۴-۵ سال فلان رشته را توی دانشگاه خوندیم دیگه گیر دادیم به همون حوزه در صورتیکه اصلا علاقه ای بهش نداریم یا مثلا چون الان ۶-۷ سال توی فلان حوزه سابقه شغلی داریم و تازه ممکنه مدیر بشیم و … علیرغم تمایل باطنی به همین حوزه شغلی چسبیدیم.
بخش خاطره سر کلاس را توی ذهنمون داشته باشیم که مدت زمان انجام دادن تمرین محدوده و اگر بیش از حد زمان را صرف راه حل اشتباه بکنیم خب عملا به نتیجه ای نمیرسیم و وقتمون هم تموم میشه! زندگی هم همینه، هممون شنیدیم و خودمون هم ممکنه بارها گفته باشیم که قراره یکبار زندگی کنیم، پس واقعا همین یکدونه زندگی را صرف پافشاری روی راه حلهای اشتباه نکنیم. میتونیم راه حل جدید را از اول شروع کنیم.
پی نوشت: به ذهنم رسید که تاکید کنم لزوما هم بحث زمان نیست! کلا صرف هر نوع منابعی میتونه ما رو تشویق به گیر کردن بکنه؛ مثلا کاری که براش سرمایه گذاری کردیم، یا مثلا مهاجرتی که انجام دادیم و N تا گزینه دیگه که مارو توی این تله گیر میندازه 🙂 واقعا شاید خیلی از مواقع بیخیال شدن سرمایه گذاری که انجام دادیم بتونه جلوی ضرر بیشترمون را بگیره؛ یا مثلا اگر مهاجرت کردیم و موفق نیستیم خب برگردیم؛ میشه دوباره شروع کرد.