یکی از سریالهایی که دنبال میکنم اسمش هست SUITS؛ یک سریال آمریکایی با امتیاز خیلی بالا و با فضایی که من خیلی دوست دارم. محوریت داستان توی فضای یک شرکت به اصطلاح خدمات حقوقی میچرخه و یک کاراکتر اصلی داره به اسم Harvey Specter که یک وکیل کار درسته و عملا هرجا که پرونده پرچالشی پیش میاد میدن به این! توی شرکت اصطلاحا به کار جمع کن معروفه 😀 طبیعتا خب خود این کاراکتر هم یک آدمیه با اعتماد به نفس خفن و کلی خاطرخواه توی شرکت و اینور اونور! (این کاراکتر محبوب منه، فکر کنم باهاش همزادپنداری میکنم 😉 )
یکی از چیزهایی که توی این سریال خیلی دوست دارم جملههایی هستش که واقعا بعضی وقتها چندین روز ذهنم رو درگیر میکنه و در طول این روزها بهشون فکر میکنم 🙂 یکی از این جمله ها که توی چند فصلِ قبل، یکی داشت به یکی دیگه میگفت همین تیتری هستش که برای این نوشته انتخاب کردم.
Sometimes Good Isn’t Good Enough!
تا حالا به یک همچین چیزی فکر کردین؟ واقعا تا حالا فکر کردین که بعضی وقتها خوب بودن کافی نیست و باید عالی بود؟ چقدر پیش اومده که فکر کردین خودتون یا مثلا شرکتتون توی یک موضوعی خوب هستین اما خب وقتی رفتین جلو، خوردین توی دیوار و کلی حالتون گرفته شده؟
چیزی که توی این جمله داره روش تاکید میشه اینه که اگر توی یک چیزی خوب هستین خیلی هم هنر نکردین! خب ممکنه خیلیهای دیگه هم مثل شما باشن که خوب هستن و یا حتی خوبتر از شما، پس طبیعی میشه اگر شما ازشون جا بمونید و به نوعی ازشون شکست بخورید.
توی سریال این جمله رو یک کاراکتری به اسم Sheila Sazs داره به یکی دیگه به اسم Louis Litt (همینی که عکسش این بالا هست) میگه! موضوع صحبت هم در رابطه با یک کاراکتر دیگهاست به اسم Rachel Zane (که بازیگرش این عروس دوم خانواده سلطنتی، یعنی در اصل عروس دوم ملکه انگلستانه! همینی که تازگی عروسیشون بود) هستش؛ ماجرا از این قراره که این راشل آزمون ورودی کالج داده و توی فرآیند مصاحبه و … رد شده و حالا لوییز داره با شیلا چونه میزنه که بابا این خوبه و باید قبولش میکردین و اونم این جواب دندانشکن رو میده!
من توی زندگی شخصیم و حرفهایم همیشه سعی کردم همینجوری زندگی کنم! اول از همه اینکه سعی کنم عالی باشم و نه خوب و این اصل رو بپذیرم که خب اگر یک شانسی رو از دست دادم شاید یکی از من برای به دست اوردنش بهتر بوده، برای همین کلا خیلی حرص نمیخورم 🙂 البته بماند که توی چند وقت اخیر داریم با شرایطی مواجه میشیم که دیگه جدی جدی داریم میبینیم طرف از ما بهتر که چه عرض کنم، بلکه با فاصله از ما عقبتره اما خب به خاطر ناسالم بودن شرایط کاری و اجتماعی موضوع جور دیگه ای پیش میره 🙁 اما خب ترجیح میدیم که به همه چیز تعمیمش ندیم (این آخریها رو بیشتر برای فضای شرکت گفتم تا شخصی).
خلاصه که اینجوریا! یک نگاهی به دور و برتون بندازین و ببینید اوضاع چه جوریه؟ جدی جدی خوبین یا فکر میکنید خوبین؟ خوبین و راضی، یا دارین سعی میکنید عالی باشین؟