استخدام رسمی، ایجاد یا از بین بردن انگیزه!

فکر کردن

هفته ای که گذشت مثل خیلی از روزهای این چند وقت درگیر دوره های آموزشی برای سازمانها بودم. اونهایی که من رو از نزدیک میشناسن میدونن که تقریبا شروع کار حرفه ایم با درس دادن بود و هنوز هم ادامه داره؛ حقیقتش درس دادن برام همیشه جذاب بوده، چه اون موقعهایی که دوره های فنی مثل برنامه نویسی و دیتابیس و … برگزار میکردم و چه الان که بیشتر درگیر دوره های تئوری و مدیریتی هستم.

اما از همون قدیم هم یکی از چالشهای اصلیم دوره های درون سازمانی یا همون دوره هایی بوده که بصورت اختصاصی برای نیروهای یک سازمان یا شرکت بخصوص برگزار میکردم! البته خیلی از مواقع توی دوره های عمومی هم همون چالش رو با بچه هایی که از طرف سازمانها و شرکتها معرفی میشن داشتم، اما واقعا خیلی خیلی کمتر از اون یکی ها؛

حدس میزنین این چالش چی بوده؟ شاید واقعا حدس زدنش خیلی سخت نباشهT اما خب منم مستقیم میرم سر اصل مطلب! چالشی که مد نظرم هست، واقعا در دو مرحله ایجاد میشه و شکل میگیره و دو گروه آدم مختلف هم مسببش هستن 🙂

مرحله اول و گروه اول

بخش اول مشکل، خود شکل گیری دوره است که خب عموما توی واحد آموزش و منابع انسانی استارت زده میشه! خیلی از مواقع تصمیم برای برگزاری یک دوره مستقیما از سمت واحد آموزش انجام میشه (مثلا بر اساس یکسری نیازسنجی آموزشی که انجام شده) و بعضی وقتها هم پیرو درخواستی که از سمت یکنفر مثلا مدیر IT اومده؛ خب مشکل کجاست؟ هیچی دیگه، در هردوحالت چند نفر برای شرکت در دوره انتخاب میشن و مثلا قرار میشه فلان موقع در فلان دوره شرکت کنن؛ فرض کنیم که یک دوره به اسم ITIL قراره برگزار بشه (چیزی که این چند وقت بیشترین زمان آموزشیم صرفش میشه). خب بطور طبیعی بر اساس فرآیند آموزشی که طراحی شده بعد از انجام مراحلی مثل انتخاب افراد شرکت کننده در دوره، تایید اونها، انتخاب موسسه آموزش و مدرس و … وارد مرحله اطلاع رسانی به شرکت کنندگان میشیم. تقریبا توی همه شرکت و سازمانها این اطلاع رسانی از طریق یک نامه توی سیستم مکاتبات (همون اتوماسیون اداری) انجام میشه و برای افراد یک پیام ارسال میشه که همکار گرامی، فلان موقع و به مدت فلان قدر ساعت قرار هست توی فلان دوره (که فرض کردیم دوره ITIL هستش) شرکت کنید.

خب، بعدش هم که با مدرس و … هماهنگی انجام میشه تا زمان برگزاری دوره! روز دوره میشه و من به عنوان مدرس میرم سر کلاس 🙂 تقریبا توی همه دوره هام بعد از سلام و روز بخیر می‌پرسم که خب میدونید چه دوره ای رو قراره در خدمتتون باشم؟ باورتون میشه یا نه، در اغلب مواقع نصف بیشتر افراد اسم دوره یادشون نیست!! حالا سئوال بعدی از اونایی که مثلا یادشون بوده سر کلاس ITIL نشستن! میدونید کلا ITIL چیه؟ به چه دردی میخوره؟ اصلا واسه چی اومدین سر این کلاس؟ مطمئنم که اگر خودتون جزو همین دوستان نباشین باورتون نمیشه که حتی یکنفر هم جواب مثبتی برای هیچ کدوم از اون سئوالها نداره! 😉

یعنی اوایل که میشه خیلی سال پیش، باورش برای خودم خیلی سخت بود که مثلا من قرار باشه برم چند روز سر یک کلاسی بشینم که اصلا ندونم در رابطه با چیه! تصور اینکه بعد از دریافت اون پیام اطلاع رسانی گوگل رو باز نکنم و راجع به موضوع دوره جستجو نکنم و ته و توش رو در نیارم تقریبا برام محال بود. اما حقیقتش بعد از این چند صد دوره ای که برگزار کردم به این نتیجه رسیدم که ظاهرا من مشکل دارم 😀

خلاطه امر اینکه، دوستانِ فعال در بخش آموزشِ شرکتها و سازمانها، لطفا، خواهشا، تمنا، یکجوری اینایی رو که میفرستین سر کلاس آگاه تر کنید. توی اون پیامتون دو خط بنویسید که قراره این دوره اصلا به چه دردی بخوره، واسه چی شما رو انتخاب کردیم و قراره تهش چی بشه!

مرحله دوم و گروه دوم

توی مرحله قبلی تقریبا همه مشکل رو غیر مستقیم انداختم گردن واحد آموزش! اما یک بخشیش هم مستتر بود که با خود شرکت کنندگان در دوره ها مشکل دارم؛ همینکه همه همینجوری و بدون هیچ زحمتی برای اینکه خودشون پیگیر بشن که موضوع دوره در رابطه با چیه و قراره بعدا به چه درد بخوره پا میشن و میان میشینن سر کلاس!

اما حالا خود سر کلاس رو تصور کنید، یک آدم ۴۰-۵۰ ساله نشسته سر کلاس و هنوز ۵۰ دقیقه از کلاس مونده، شروع میکنه به استاد خسته نباشید و بقیه هم دنبالش! حقیقتش کل این مطلب رو پیرو یک جمله ای که سر کلاس این هفته شنیدم دارم مینویسم (خیلی هم شاکی!). میدونید یکی از شرکت کنندگان سر این کلاس بعد از چندین بار که هی گفتن استاد خسته نباشید و من هم توجه نکردم و درس رو ادامه دادم برگشت چی گفت؟ خیلی کول (Cool) برگشت گفت استاد شما خیلی کلاس رو جدی گرفتین!!!! حقیقتش چند لحظه هنگ کردم! و بعدش برای بار Nامِ سر دوره های مشابه شروع کردم به نصیحت کردن 🙁

چیزی که توی این مواقع به همه میگم اینه که باباجان شما خودت بخوای این دوره رو بیرون کلاس بری باید X تومن هزینه کنی، خب الان مفتی نشستی سر کلاس، خب چرا آخه گوش نمیکنی؟؟! سعی کن استفاده کنی که اگه یکروزی لازمت شد حسرت نخوری و …

اما میدونید مشکل کجاست؟ مشکل همون یکروزیِ بالاست. مثلا کی ممکنه به درد طرف بخوره؟ بیایم چند تا گزینه حدس بزنیم!

اولیش در یک مصاحبه استخدامی؛ کِی ممکنه بره مصاحبه استخدامی؟ خب وقتی بخواد کارش رو عوض کنه! خب، وقتی اینجا کارمند رسمیه یا تا هروقت که خودش نخواد از اینجا بره بصورت خودکار قراردادش تمدید میشه، پس کِی ممکنه بره مصاحبه؟ هیچ وقت!! پس این گزینه که هیچی؛

دومیش در زمان ارتقا شغلی و موارد مشابه؛ مگه توی سازمانها برای ارتقاء، اطلاعات و دانش طرف چقدر لحاظ میشه؟ یا عملا چقدر شایسته سالاری داریم!؟ هیچوقت و هیچی! در اغلب موارد که معیار سابقه و روابط تعیین کننده است؛ پس اینم بزاریم کنار؟

سومیش، در زمان ایجاد یک تغییر برای بهبود! تغییر؟؟؟ بهبود؟؟؟ شوخی میکنی؟ دیگه ادامه نمیدم 😀

پس چه کار کنیم

راستش من به تجربه دیدم که یک مواردی مثل استخدام رسمی و سیستم خودکار تمدید قرارداد و … فقط به درد تخریب نیروی انسانی میخوره و غیر از این دیگه هیچ کاربردی نداره! شما وقتی داری به طرف اطمینان میدی که (خیلی خیلی ببخشید) هر غلطی بکنی یا نکنی ما در خدمتتون هستیم، خب واقعا طرف چرا باید به خودش زحمت بده چیز جدیدی یاد بگیره؟ چرا باید سعی کنه پیشرفت کنه؟ چرا باید سعی کنه مهارتهاش رو توسعه بده؟ چرا باید نگران عملکردش در سازمان باشه؟

اینرو که دیگه همه شنیدیم که اگه آب یکجا راکد بمونه میگنده، پس واقعا چرا با این مدل تعامل با نیروی انسانی اونو در مسیر گندیدن قرار میدین؟؟

البته اینم بگم که واقعا اینجوری نیست که تا یکی رسمی شد یعنی به این وضعیت دچار شده اما واقعا اون چیزی که تجربه به من نشون داده اینه که در خوشبینانه ترین حالت، نسبت ۸۰ به ۲۰ میشه یعنی ۸۰ درصد تعطیل و ۲۰ درصد باقیمونده اونهایی میشن که این موضوع روشون تاثیر منفی نداشته!

اینکه واقعا چه کار کنیم رو جواب مستقیمی براش ندارم چون فکر میکنم خیلی واضحه! کارمندها و افراد سازمان که خودشون باید یک تکونی به خودشون بدن و توی این فضای راکد نمونن؛ سازمانها هم که باید مکانیزمها و فرآیندهای داخلیشون رو اصلاح کنن، تمدید قرارداد، ارتقا، افزایش حقوق و … همه باید براساس ارزیابی عملکرد افراد باشه، طبیعتا توسعه توانمندی و مهارتی هم توشون لحاظ شده باشه!

 

پ.ن. اینرو اضافه کنم که خودم میدونم شاید این نوشته یک مقداری لحنش خشن بود اما دلیلش واقعا این بود که خیلی سر این دوره شاکی شدم و اعصابم رو به هم ریختن!

دیدگاه‌ها

  1. ناشناس

    تو سازمانهای بزرگ هیچوقت ادمهای درست برای کارها انتخاب نمیشن انتخابها برای مواردی مثل دوره اموزشی سمینار بازدید خارجی سفر خارجی و غیره بر اساس سلایق شخصی روسا و … هست خودم از نزدیک مورد دیدم هزینه میلیاردی برای اموزش در کشور اروپایی شده دست اخر کسی نرفته امتحان بده و مدرک بگیره دیگه کاربردی شدن اموزش و استفاده اون در محل کار و بجا اوردن حق شرعی و اخلاقی بماند فقط تبدیل شده به سفر خانوادگی مدیران و اتلاف هزینه!!!

    فقط به اسم دوره بعدش پاداش و پست تقسیم شده کلا تبعیض و عدم کارایی در سراسر جاهای بزرگ و دولتی کاملا مشهوده هرجقدر بیشتر واردش شی بیشتر به عمق فاجعه پی میبری و بیشتر عجز و ناتوانی در درست کردن خرابیها اشکار میشه

    1. نوشته
      نویسنده
      بابک ایزدی

      من فرمایش شما تایید یا تکذیب نمیکنم اما ارتباطش با نوشته را درک نکردم!
      مثلا ۵۰ نفر که برای یک دوره آموزشی معرفی میشن، همشون با پارتی انتخاب شدن؟ خیلی بعید میدونم! خب اگه نه پس چرا از این ۵۰ تا فقط ۵ تاشون گوش میکنن و به دوره اهمیت میدن؟

      من اون بخش از شرایط اجتماع رو عجز و ناتوانی در درست کردن خرابیها میدونم که هیچ کس حاضر نیست از خودش شروع کنه! 🙁

      اگر شمایی که اومدی سر کلاس تعهد اخلاقی داشته باشی و خودت رو موظف بدونی که حداقل ۲۰-۳۰ درصد از اون چیزی که سر کلاس یاد گرفتی رو بری برای خودت (نمیگم در سازمان که بگی نمیزارن و …) اجرا کنی، بقیه هم همینکار رو بکنن وضع سازمان ظرف شش ماه از اینرو به اونرو میشه! 🙂

  2. همون 40-50 ساله

    سلام جناب ایزدی استاد گرامی
    نقطه نظرات جنابعالی رو در خصوص برگزاری دوره خواندم . به نظرم جنابعالی فردی ایده ال گرا و مثبتی هستید که در جای خود قابل ستایش است . ولی جای بحث بسیاری در این خصوص هست که خارج از وقت شریف شماست ، همین قدر بدانید که انتخاب دوره توسط کسانی صورت گرفته که نه دنبال استراتژی سازمانی هستند و نه نیازی در سازمان احساس کردن و نه اهل فن هستند و نه دلسوز ، بماند ……
    حال در خصوص اینکه افراد چرا خودشون استفاده نمی کنن و تغییر رو نمی خوان ایجاد کنن که باید گفت : اگر برا سازمان باشه که هرچی ما تلاش کردیم دیگران که بی کفایت بودن استفادشو بردن و عملا و ما شدیم کاسه داغ تر از آش برای اقایون و بعد هم بایکوت ، وبرای ساکت کردنمون میفرستن دوره های آموزشی که صدامون در نیاد و مشغول باشیم و تو اهداف شخصی شون دچار مشگل نشن و …….
    در ضمن باید از جنابعالی تشکر فراوان کرد که این دوره رو برگزار کردید و دید جدیدی به بنده حقیر برا زندگی شخصیم دادید . بازهم سپاس گذارم .

    1. نوشته
      نویسنده
      بابک ایزدی

      جناب نظری منش عزیز، سلام و ممنون از اینکه اینجا نظرتون رو فرمودین 🙂
      راستش خیلی نمیتونم راجع فرمایشتون اظهار نظر کنم، چون سر کلاس هم گفتم با توجه به اینکه از جزئیات سازمان مطلع نیستم پس نمیتونم قضاوت کنم و متاسفانه فقط درگیر نتیجه نهایی مواردی مانند آنچه توضیح دادین هستم!
      چیزی که در طول دوره هم چندین بار تاکید کردم این بود که در محیط کوچکی کارشناسی هم میشه بهبود ایجاد کرد، تغییر ایجاد کرد و کسی هم به کارمون کاری نداشته باشه! اما اینم تاکید میکنم که قطعا همچین کاری با توضیحات شما بسیار سخت خواهد بود و واقعا همت و انگیزه خیلی بالایی میخواد که معمولا پیرو شرایط فرسایشی که در سازمانها ایجاد میشه در بین افراد از بین رفته 🙁
      اما در همین فضا یک مطلبی هم چند وقت قبل نوشته بودم که شاید بد نباشه اونرو هم مطالعه کنید:

      “آخرین باری که برای همکارانت از چیز جدیدی که یاد گرفتی تعریف کردی کی بوده؟”

      به هرحال ممنون از نظرتون و یک نکته دیگه هم اینکه اگر احساس کردید که من میتونم در روند بهبود تاثیر مثبتی داشته باشم خوشحال میشم که حتما بهم اطلاع بدین؛

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.