اون چیه که تو رو … “تو” میکنه؟

چه چیزی تو رو ... تو میکنه؟

حدس میزنم که کارتون “روح” یا همون Soul رو که به تازگی منتشر شده دیده باشین! اینجوری حدس میزنم چون توی این یکی دو ماه گذشته همه جا حرفش بود و نصف استوریهای ملت توی اینستاگرام به این کارتون ربط داشت. اگر هم هنوز ندیدین که حدس میزنم کارتون باز نباشین و دیگه امیدی نیست که ببینید 😉 اما خب چه دیدین و چه ندیدین نگران نباشین! به هرحال نمیخوایم نقد و بررسی انیمیشن داشته باشیم 😀

چیزی که میخوام بنویسم به جمله‌ای که پیکسار برای این انیمیشن انتخاب کرده ربط داره و میشه همین عنوانی که من برای نوشته گذاشتم. یکجایی از انیمیشن (که حالا جاش خیلی مهم نیست) این سؤال پرسیده میشه که: اون چیه که تو رو … “تو” میکنه؟ (What is it that makes you… YOU) حقیقتش توی این چند وقتی که انیمیشن رو دیدم این سؤال خیلی توی ذهنم وول میخوره. واقعا چی هستش که من رو “من” کرده؟! شاید براتون جالب باشه اما این سؤال توی بحثهای پرسنال برندینگ هم خیلی پرسیده میشه؛ اینکه قراره چه چیزی شما رو از بقیه متمایز کنه و باعث بشه بقیه شما رو با اون به خاطر بسپارن؛ اما خب طبیعتا سؤال توی انیمیشن داره خیلی فلسفی تر به موضوع نگاه میکنه و به این بحث‌های شوآف و قرتی بازی‌ها کار خاصی نداره.

واقعا چی میتونه من رو “من” بکنه؟ اینکه مثلا برنامه‌نویس خفنی هستم؟ گرافیستی با ایده‌های زیاد؟ فوتبالیستی با تکنیک‌های فراوون؟ راستش من که نمیتونم خودم رو با اینجور چیزا قانع کنم و فکر میکنم موضوع باید فراتر از این حرفها باشه. فکر میکنم که موضوع باید خیلی درونی‌تر باشه! فکر میکنم هرکسی توی وجودش گوهری داره و این گوهر همون چیزیه که اون شخص رو “اون” کرده!

اگه بیست سال پیش، یکی این سؤال رو ازم میپرسید احتمالا بهش میگفتم که فکر میکنم گوش شنوای خوبی هستم. اینکه وقتی کسی توی راهم قرار میگیره، خیلی زود میتونه بهم اعتماد کنه و شروع کنه به درد دل؛ من هم براش حرف بزنم و آرومش کنم. خلاصه‌اش اینکه هر کی یک گوش شنوا لازم داشت، من دم دست بودم. اون موقع‌ها خیلی جدی فکر میکردم که باید کامپیوتر رو ول کنم و برم مثلا روانشناسی بخونم و مشاور بشم. اما خب حیف که روزمرگی، کار و پیچیدگی‌های روزگار باعث شده من هم یکی باشم مثل همه! خیلی فرصت نمیشه که حتی درست و حسابی برای نزدیکترین‌هام وقت بزارم، چه برسه به اونهایی که دورتر هستن 🙁

خلاصه فکر میکنم شناخت اینکه واقعا من قراره چه فرقی با همه داشته باشم میتونه یکی از اصول اولیه رضایت از زندگی باشه و اگه مسیر زندگی هم باهاش همراه بشه که دیگه چه شود! شاید اگه واقعا مشاور شده بودم همه چیز فرق میکرد. شاید میتونستم تاثیرگذارتر باشم. شاید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.